نقطه سر خط |
2011-03-12 چند هفته س همش خواب میبینم که ایرانم، خونه مون با مامانم، یا خونه مادر، و همه چی خیلی واضح و واقعیِ. صبح که از خواب پا میشم بدترین حس دنیا رو دارم. نمیدونم کجام، ساعت چنده، چرا اینجوریم؟! چند ثانیه اول فکر میکنم تو اتاق خودم هستم، اتاق خونمون. بد یکم میگذره، دور و برام رو نگاه میکنم، اتاقم، وسایلم، پرده هام، تختم.....تازه دوزاریم میافته که کجام. ووااای که چه حس بدیِ واقعا. دلم میخواد دوباره خوابم ببره و برگردم خونهٔ خودمون. چند شب پیش وقتی خوابیده بودم، از تو کوچه صدای آدمهای مست و پاتیل میاومد، تو عالم خواب و بیداری، فکر کردم خونمونم دوباره. لای چشمم رو باز کردم، گفتم پاشم، پاشم برم تو یه اتاق دیگه بخوابم، اینجا خیلی سر و صدا مییاد. واقعا هم پا شدم، نشستم، پام رو که گذاشتم رو زمین به خودم اومدم، کجا دارم میرم؟ کدوم اتاق دیگه؟ همین یه دونه که بیشتر نیست! ِچت شده؟ خل شدی؟ بگیر بخواب سر جات، اتاق دیگهای در کار نیست... دلتنگی؟ تنهایی؟ فکر زیاد؟ دوری؟
|
Comments:
Post a Comment
|