نقطه سر خط



2011-05-08


نزدیکای تابستون که می‌‌شه، هوایی‌ می‌‌شم. دلم تنگ تر می‌‌شه. از ته دلم می‌‌خوام اینجا نباشم. دلم می‌‌خواد خونمون باشم،ِ ولو جلوی تلویزیون، با یه کاسه گوجه سبز با نمکِ فراوان، پاها رو میز چوبیه... نه به فاکترای تلفن و برق و گاز فکر کنم، نه به حساب بانکی‌ که هر روز ازش کم می‌شه، نه به درس و دانشگاه و قیافهٔ یبس و جدیِ استادام. بد برم مایومو بپوشمِ ولو شم تو آفتاب، رو سنگای داغ کنار استخر. دلم هوسِ اون بوی کلر و بوی تابستون رو کرده. هوس هیچ کاری نکردن، به هیچ چیز فکر نکردن، از همه چی‌ دور شدن... هوسِ خونه‌رو کردم.

نمی‌ دونم این هوس، از لوس بودنِ یا از خستگی‌ از کار و درس یا از اینکه می‌‌دونم این تابستون ۳ هفته بیشتر تعطیلی‌ ندارم و یا اینکه واقعا دلم تنگه و خسته از اینجا موندن!

  Comments:  Post a Comment
<< Home

2011.02 2011.03 2011.04 2011.05 2011.06 2011.07 2011.08 2011.09 2011.10 2011.11 2011.12 2012.02 2012.06 2012.08 2012.09 2012.10 2012.11 2012.12 2013.01 2013.02 2013.03 2013.04 2013.06

feed