نقطه سر خط |
2011-05-11 پنجره رو باز کردم، دیدم داره بارون میاد و بوی نم. چایی م رو برداشتم، با سیگار و جا سیگاری م رفتم کنار پنجره. بیرون رو نگاه میکردم و نفس عمیق میکشیدم. چشمم افتاد به جا سیگاری. من اصلا سیگاری نبودم، اصلا به همه میگفتم من بعضی وقتا هوس کنم میکشم، همین جوریم بود. حالا چی شده که به من جا سیگاری کادو میدن؟؟ اونم از کجا، از آمستردام! َالخ.....
|
Comments:
Post a Comment
|