نقطه سر خط |
2011-08-28 دوستای ایرانم بهم میگن خیلی قوی هستی که رفتی اونجا، و تونستی بمونی و درست رو تموم کنی. میگن خیلی خوبه که داری تنها زندگی میکنی، چیز یاد میگیری، بزرگ میشی، پخته میشی... نمیدونم اما که واقعا قوی هستم یا نه. اگه هستم پس چرا انقدر دلم تنگ میشه؟ چرا عادت نمیکنم به اینجا موندن؟ چرا به اندازه کافی از چیزهایی که دارم خوش حال نیستم؟
اینجا بودن خوبه اما سخته. بعضی وقتا دلم میخواد یهو همه چیز رو ول کنم و برگردم. اما افسوس که دست خودم نیست! از ۷ خانِ رستم رد شدنه این کار. مامان و ۳ تا خالهها یک طرف، مانی جون طرفِ دیگر...
|
Comments:
Post a Comment
|