نقطه سر خط |
2011-10-16 یک شنبهها اصولاً برام مثلِ جمعههای ایرانِ ولی این یک شنبه با همه ی یک شنبههای دیگه فرق داره. چند وقت پیشا که صحبتِ اسباب کشیم بود نسیم بهم گفت اگه خواستی چیزی از وسایلت رو بفروشی بذار رو فلان سایت، مجانی میتونی آگهی بدی، خیلی م سریع معمولا جواب میدن. خلاصه نشستم یه لیست نوشتم از تمام چیزهایی که میخواستم بفروشم، و اولین چیز در این لیست تلویزیونم بود. تلویزیونی که ۶ سال پیش خریدیم با مامان، و تا حالا نشده کسی بیاد خونم و بهش نخندیده باشه. ابعادِ این تلویزیون ۲۰ در ۳۰ و احتمالا یکی از علتهایی که چشمم ضعیف شد هم همین بود! بعد از تلویزیون کمد و ۲ تا صندلی رو گذاشتم برای فروش که اون کسی که بعد از من قرارِ بیاد اینجا گفت من بر میدارم. کلی آدم هم بعد از اینکه آگهی رو دیدن زنگ زدن برای کمد. وقتی دیدم انقدر زود همه چی فروش میره خوشم اومد، خونه رو ریختم بهم ببینم چی دیگه پیدا میکنم. یه نگا کردم دیدم کاناپم هم خیلی کوچیکِ و رنگش به بقیه چزا نمیاد و از اونجایی که دیروز تو ایکآ یه کاناپه ی دیگه دیدم با قیمتِ مناسب، فکر کردم براش یه آگهی بدم به قیمتِ کاناپه جدیدِ . اگه کسی خرید منم میرم اون یکی رو میخرم، اگر هم نه که هیچی. آگهی و عکساش رو دیروز گذاشتم، شبش یکی زنگ زد، قرار گذاشت. امروز صبح اومدن، یکم نگاش کردن گفتن میبریم، پول و دادن و بردن. من هم با نیشی باز کمکشون کردم تا ببرن بیرون! خلاصه از این پروسه خیلی خوشم اومد و گشتم تا بازم چیز میز پیدا کنم.از زیر تختم یه دشکِ یه نفره و کلی وسایلِ طراحیِ نو که مامان برام خریده بود و من هیچ وقت استفاده شون نکردم، پیدا کردم. تر تمیزشون کردم و چنتا عکسِ خوشگل ازشون گرفتم و بعد از این پست میذارمشون رو سایت. مثل بچها شدم، هیجانی دارم غیر قابل توصیف برای این اسباب کشی!
|
Comments:
Post a Comment
|