نقطه سر خط



2011-11-03


امروز صبح:

خواب و بیدار بودم هنوز، یه صداهایی می‌اومد، هوا هنوز تاریک بود، چشمم رو نمی‌‌تونستم باز کنم.

حسّ:

تو اتاقم خوابیدم و مامان داره تو آشپزخونه آشپزی میکنه برای ظهر. صدای تق و توقِ قابلمه و بشقاب میاد. صدای موتورِ یه چیزی هم میاد. حتما آقای خالقی مشغولِ دوباره. من، تو این فکرم که غذای ظهر چی‌ میتونه باشه!

واقعیت:

چشمم رو باز می‌کنم، کاملا بیدار میشم. از اتاقِ خودم و غذای مامان باز هم خبری نیست. من تو خونه ی جدیدم هستم و صداهایی که میاد، صدای ماشینِ آشغالیِ شهرداریِ که وایساده زیرِ پنجرهٔ اتاقم، دارن آشغال هارو می‌برن...

  Comments:  Post a Comment
<< Home

2011.02 2011.03 2011.04 2011.05 2011.06 2011.07 2011.08 2011.09 2011.10 2011.11 2011.12 2012.02 2012.06 2012.08 2012.09 2012.10 2012.11 2012.12 2013.01 2013.02 2013.03 2013.04 2013.06

feed