نقطه سر خط |
2011-12-12 میگه: ``کوچههای ایران شهر تنگ و تاریکه، من یاری دارم کمر باریکه، کوچه به کوچه، خونه به خونه، من یاری دارم، کمر باریکه، بگید ماشاالله به یاره زیبام...`` ``پرندی عشق دلِ من، میون سینه اسیره..میخواد از این قفس رها شه، تو که نیستی این پرنده شوقه پرواز رو نداره، غمِ تو سنگینه رو قلبم همیشه، خیالت از سرم که بیرون نمیشه..میدونستی که دلم طاقت دوریت رو نداره، میدونستی رفتن تو چی به روزم میاره، چرا رفتی کجا رفتی، نمیتونم بی تو که اینجا بمونم،،.`` ``از اون بالای شمرون تا اون پایین تهرون، تو هر جا پا میزاری، خاطر خواهات فراوون، بمن چقد تو بد کردی، چرا عشقمو رد کردی، نکن نا مهربونی، بابا چقدر تو بد کردی، نانای نانای نای نانای نای....`` اینا شعرهاییِ که آقا احمد (همون آقا احمدی که کافه میاد، همون که خیلی لوتیِ ) داره میخونه. اومده خونم رو رنگ بزنه، حمام، آشپزخانه و ۲ عدد در را! از موقعی که قلمو رو دستش گرفت داره میخونه و من تند تند چند تا از شعر هاش رو تایپ کردم. دلم براش میسوزه نمیدونم چرا، با آاه و ناله و همچین دردناک میخونه این شعر هارو. دلش پرِ انگار...
|
Comments:
Post a Comment
|