نقطه سر خط |
2012-11-04
از خواب پاشدم. رفتم توی آشپز خانه، آب گذاشتم جوش بیاد. میز صبحانه را چیده بودم. نشستم جلوی کامپیوترم. فیس بوک را که باز کردم، دیدم پیغام دارم. بالاخره نوشته بود، خبر داده بود از خودش، کوتاه و مختصر. انگار که میدونست همین برای من کافی است، همین خوش حالم میکند، که کرد.
اعتقاد دارم که خوش حال بودن به دلیل خاصی نیاز ندارد. باید در خود آدم باشد، در وجودش، در خونش، در جونش، در زندگیش. خودم شخصا جز این دسته نیستم. ولی امروز واقعا از ته دل خوش حال بودم. از صورتم معلوم بود چقدر خوشم.
بعد از ظهر با ایوا بیرون رفتم. وقتی برگشتم آهنگ گذاشتم و تنهایی رقصیدم، با موزیک آهنگ خوندم و همزمان آشپزی هم کردم. برای خودم فل فل دلمهای درست کردم، شراب خوردم، سریال دیدم، خوش حالی کردم...
|
Comments:
Post a Comment
|